گیتی امروز_ عاطفه غلامزاده، شاعر و نویسنده پرآوازه، با اشعاری عمیق و پر احساس، دنیای درونی خود را به تصویر میکشد و خوانندگان را به سفری عاطفی دعوت میکند.
در این مطلب، نگاهی به برخی از آثار این هنرمند و مضامین فراگیر آنها خواهیم داشت.
به تنهایی که ،
به تن است .
به آینه ای که
در آن گریزی ست ؛
از خویش رفتن
در آن سوی خيال ،
هم بستر زخم کهنه ای شدن
طعنه به مرگ می زند …
عاطفه_غلامزاده
در جهنم بیداری
پیراهن سیاهی ست
که شب را
به سوگواری تنی می برد
تا تمام درد در بطن تنهایی گریه کند ….
عاطفه_غلامزاده
به صراحت
جنون ملال انگیز
حوصله پنجره ای که
دور از آفتاب است
انسان بی سایه عطش نمی گیرد
از سر دیوانگی اتاق،
پرده _ تسليم دست هایی می شود
که در حافظه ی گل های آن
بهار را به ضیافت اتاق ببرد ….
عاطفه_غلامزاده
در آینه
زنی ست که شکیبانه
شکستن ش را
در خاطره ها پنهان می کند …
عاطفه_غلامزاده
میان
پریشانی فصل ها
زن ها قاصد روزهای بارانی اند…
عاطفه_غلامزاده
هزار کاغذ
شکل برگ های خورده شده
رویای پاییز را
میان خواب های آشفته
قصه می کند …
عاطفه_غلامزاده
زمستان خیال
سفید کرد موهای را
که مصلوب تنهایی
قندیل جوانی بود…
عاطفه_غلامزاده
بر پوست گلدان ها
ردپای بهار بود.
پرستوهایی که ،
دُچار کوچ بودند.
آسمان را، محکوم به فراموشی کردند…..
عاطفه_غلامزاده
میان
انبوه آدم ها ،
تنهایی بی صدا بود.
با فریاد خاموشی ،
فراموشی شکل قابی گرفت
که سال ها پنهان کرده بود.
تصویر رفتگان را ….
عاطفه_غلامزاده
تنهایی
در انزوای نیستی ،
به انتظار تکرارِ
روزگاری نشسته بود.
که در دهان سرنوشت
به لکنت می اُفتاد…
عاطفه_غلامزاده
دیگر ؛
در آب آینه ها هم
روشنی نیست.
که خارِ گُل ها
خارِ گلوله اند…